موضوع: "شب نوشت"

زندگی به طعم چای

کاش می شد زندگی را سرکشید

مثل یک لیوان چای

با همان طعم دلخواه

در دنج ترین گوشه این عالم…

+به قلم خودم(عقیق)

مناجات شبانه

امروز هم با همه نالایقی اش از جانب من گذشت امروز هم مانند دیروزم بودم, سست و بی پا…

اما خدا همان خدای دیروز و دیروزهایم بود, همچنان مهربان و بخشنده

خدایا می دانم که حساب نالایقی ها و گناهانم را جدا می کنی و از در رحمتت به من می نگری و همیشه آغوشت برایم باز است.

من هر روز بیشتر از دیروز می فهمم که نگاه مهربانت به سوی من است.
+به قلم خودم(عقیق)

شه با وفا

شه با وفا

 امروز تولد تو بود و من خجالت می کشیدم با دست های سر به آسمان کشیده، دعاهایم را پیشکشت کنم ای علمدار بی دست

یاد علمداریت که میفتم, چادرم را محکم تر می گیرم

و با آن علمداری می کنم، تا خاری شود بر چشم دشمن

من علمداری بی وفایم که باید از تو درس وفا بیاموزم آقای من عباس

 

+به قلم خودم(عقیق)

+به مناسبت میلاد حضرت ابوالفضل(ع)

دل آرام

این روزها ادم ها یا نگاه ترحم به تو دارند یا تنفر، کمتر کسی را پیدا میکنی که با نگاه محبت قلبی به تو بنگرد و آرامت کند.

دلم خوش است به همین یک جمله

“الا بذکر الله تطمئن القلوب”

جز با یاد او دل ها آرام نمی گیرد.

+زندگی هاتون پر از عطر و یاد خدا

+به قلم خودم(عقیق)

ما آیینه نیستیم

درجایی خواندم:
ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
منوط به ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮑﻦ،
و ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻦ.

ﻣﺎ آیینه نیستیم
انسانیم.
پس بیاییم به جای قرار دادن سرمان در زندگی دیگران سرمان را در زندگی و بر تن خود قرار دهیم.

به راستی که ما همچون آیینه نیستیم بلکه با نگاه کردن به آیینه خود را همانند آن کرده ایم و این کاریست که به تازگی مد شده ومانند خوره به زندگی دیگران افتاده است.
برادری که به برادرش به خاطر کینه و…رحم نمی کند امیدی به غریبه ها نیست .
رفیقی که به خاطر حسادت به بهترین دوستش خیانت می کند و او را به حسادتش می فروشد .
پدر معتادی که دخترش را برای گرفتن مواد تیره بخت می کند.

خلاصه بگویم که اگر ما بخواهیم مانند آیینه باشیم به جایی که نمیرسیم هیچ بلکه به بن بست هم می خوریم.

 

به ایده “عقیق” و قلم “لیلی”

1 2 3