دستِ بیعت
شنبه 99/05/18
خورشید آخرین نگاهش را به صحرا میدوزد
گرمای تابستان بر تن خسته دقایق می نشیند
صدای شن های روان و زنگ بیگاه شتران در هم آمیخته و برکه بی آب را در مانم فرو برده است
غدیر تشنه تر و بی آب تر از قبل چشم به دوردست ها دوخته
سکوت حوالی میشکند
صدای زنگ کاروان نزدیک و نزدیک تر می شود
غدیر اما، افسوس می خورد از کاروانی که باید تشنه از کنارش عبور کنند
و او هیچ نمی داند که قرار است قدوم ولایت بر زمینش نهاده شود
ناگهان صدایی در میان کاروان پیچید…
“بایستید
رفتگان را فرا خوانید و جاماندگان را دریابید که پیامی مهم دارم.”
زمزمه ها بالا گرفت و همهمه ای در میان جمع به پا شد.
پیام آور نور بالای بلندی
چشم ها سو سو کنان
و گوش ها شنواتر از همیشه
منتظر برای وقوع رخدادی بزرگ
دستان خدا در دست رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، بالا رفت.
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه»
(افراشتم دو دست که میخواهمت علی
این برکه شاهد است که میخواهمت علی
وقتی رسول دست علی را گرفته بود
لبخند میزد و دلش اما گرفته بود)
صدای هلهله می آید، اما حزنی غریب گلوی دقایق را می فشارد
شادباش های آمیخته با کینه و نفرت فرود آمدند و دستان نفاق در دستان ولایت جای گرفت.
عقده ها سرباز کردند و زخم ها متولد شد.
دیری نپایید که تاریخ عهدشکنی این قوم را در دل خود ثبت کرد.
زمین مالامال برکت ولایت شد
فرشتگان بر سر دو نور بال گسترانده بودند و عرشیان و فرشیان این اتفاق مبارک را تبریک می گفتند
امروز خدا ولایت علی را به جهانیان هدیه کرد.
چشمه حیات جاری شد و همه از محبت مولا سیراب شدند.
حب علی سرآغاز همه خوبی هاست…
امروز روز تلاقی دستان نبوت و امامت است
روزی که راه راست نمایان شد و دین خدا تکمیل گشت.
آینده تاریخ به دستان خدایی علی سپرده شد تا چشمه جوشان عدالت و محبتش عالم را پر کند.
دستان دو نور که بالا رفت باران رحمت الهی باریدن گرفت
خدا مهر علی را به خاک هدیه کرد و خاک زنده شد
نام علی را به گوش آب ها خواند و رودها به خروش افتاد
و یاد علی را به درختان سپرد و آنها سبز شدند.
این بهار خجسته ولایت و امامت مبارک.
✍ عقیق