موضوع: "آخرین سحر ماه رمضان"

ماه تمام

ماه تمام

چشم ها مسلح به سلاح اشک, دوخته شده به طاق آسمان و حلول ماه عالم تاب را انتظار می کشند.

همه منتظر کامل شدن ماه هستند وبا اشک و آه او را صدا می زنند…

چه انتظار تلخی که ثانیه ها و ساعت ها و ماه ها و سال ها را پشت سر گذاشته و به وصل یار نرسیده, و چه انتظار شیرینی وقتی مژده میلادت را می دهند.

نمی دانیم اشک بریزیم یا شاد باشیم, بباریم از ندیدنت و غیبت طولانیت یا مبارک باد میلادت را بگوییم.

تولدت را جشن می گیریم اما بدون تو, دیگر بس است بیا و با حضور مبارکت روز میلادت را در کنارمان باش.

اما نه…!!

تو هستی

ما را میبینی

برایمان اشک می ریزی و آه می کشی

این ماییم که لایق دیدارت را نیستیم و قلب هایمان از شدت گناه یخ زده

 

چه انتظار عجیبی!!

تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی!!

 

شاعران منتظر در غم هجرانت غزل غزل سروده اند و قافیه های عاشقی هر لحظه جای خالیت را فریاد می کشند

بیا و غزل های عاشقی را هویدا کن و رخ بنما و غم هجران را به سر کن.

چشم ها هوای دیدنت را دارد و گوش ها شوق شنیدن صوت ملکوتی ات

خنده از لب ها محو شده و نرگس ها بی تو پژمرده اند.

بی تو دلتنگی ها پایانی ندارد, درمان درد بی انتهای ما ظهور توست.

چقدر در ندبه ها نفس ها به شماره افتاد

چه آدینه ها گذشت و دل ها نالیدند

چه عهدها بسته شد

اما نیامدی…

تو را قسم به بزرگیت به دل یخ زده و عهدهای شکسته و نفس های خطاکار ما نگاه نکن و چشم ها را با آمدنت روشن کن

با کورسویی از نور انتظار که در وجودمان است فریاد یابن الحسن سر می دهیم و آمدنت را به انتظار نشستن که نه, می ایستیم

در دفتر واژگان قلبم نوشتی من هستم, مرا بیاب

به صدای واژگان قلبم گوش می دهم و با آرامش نگاهت آرام می شوم

منتظر آمدنم است, منتظر آمدنش می مانم

با عشق به او

مدد از او

و توکل بر خدای او…

 

پ.ن۱:حضرت مهدی (ع)  در روز جمعه ۱۵شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری در شهر سامرا متولد شدند

پ.ن۲:اندکی صبر, فرج نزدیک است.

 

+تولیدی به قلم عقیق

+عکس تولیدی

شه با وفا

شه با وفا

 امروز تولد تو بود و من خجالت می کشیدم با دست های سر به آسمان کشیده، دعاهایم را پیشکشت کنم ای علمدار بی دست

یاد علمداریت که میفتم, چادرم را محکم تر می گیرم

و با آن علمداری می کنم، تا خاری شود بر چشم دشمن

من علمداری بی وفایم که باید از تو درس وفا بیاموزم آقای من عباس

 

+به قلم خودم(عقیق)

+به مناسبت میلاد حضرت ابوالفضل(ع)

خداحافظ تابستان_سلام پائیز

خداحافظ تابستان_سلام پائیز

با صدای هشدار گوشی از خواب بیدار می شوم، چشم هایم را که نیمه باز می کنم منظره زیبایی را مشاهده می کنم، امتداد نگاهم را دنبال می کنم و چشمم به روی آسمان اولین روز فصل پائیز۹۷ باز می شود چند ثانیه ای محو این منظره زیبای آسمان می شوم، ابرهای تکه تکه پنبه ای که با چینش زیبایی به طاق آسمان آویزان شده اند، همان لحظه با دوربین موبایل آن منظره را ثبت می کنم و شروع پائیز را به خودم تبریک می گویم و تابستان را با تمام خاطرات تلخ و شیرینش در پس پرده خاطرات پنهان می کنم. پائیز فصلی است که از همان روز اول خودش را نشان می دهد، درست مثل امروز که چقدر زیبا خودش را به من نشان داد. پائیز را می توان زیبا دید، به زیبایی خش خش برگ های خشک درختان زیر گام های آدمیان، و به بوی خاک های نم خورده باران پائیزی

ای تابستان، به خداحافظی تلخ تو سوگند

پائیز قشنگ است

 

+شکار لحظه اولین روز پائیز۹۷

+عکس و متن توسط عقیق

ادامه »

ترگل

ترگل

_قسمت اول:

+مقدمه آیت الله سید ابوالحسن مهدوی _شرح در تصویر_

+نویسنده کتاب، سید عماد داوری دولت آبادی

 

(به مناسبت روز عفاف و حجاب)

ادامه »

الوداع ماه خدا

الوداع ماه خدا

عقربه های ساعت به آخرین افطار و سفره مهمانی خدا نزدیک می شود

نفس ها در سینه حبس
چشم ها پر اشک
گونه ها خیس خیس
و دلی که جا مانده در العفو العفو های ابوحمزه شبانه
باید این حال خوش را قلم زد و نوشت
تا گنجینه ای شود برای روزهای ناخوشی ات
این چند صباح هم گذشت، و افسوس که چه زود گذشت
افسوس می خورم که باز شیطان از بند رهانده می شود و پایمان را غل و زنجیر می کند
اما خدا در این ماه خریدار این پاهای فلج شده بود و ما را در مسیر بندگیش به راه انداخت
گهی آرام رفتیم و گهی تند و شاید هم از قافله عقب ماندیم و راه را گم کردیم!!
و اکنون در این ساعات پایانی از خود می پرسم، مگر می شود دل کند از این مهمانی پربرکت؟
مگر می شود دلتنگ تک تک فرازهای ابوحمزه نشد؟
مگر می شود غبطه نخوری به حال شب های عاشقی با معبود؟
مگر می شود جا نماند در سلام های ظهرگاهی زیارت عاشورا
سوال هایم با خون دل آغشته است و از چشمانم می چکد
کاش می شد تمام این روزها را در صندوقچه ای جمع کرد و روی طاغچه گذاشت تا عطر دل انگیزش همه جا بپیچد
ای رمضان روز اول تو بودی و من و کوله باری از گناه، و یک ماه فرصت برای تطهیر روح خود در جویبار زلالت
و اکنون که به غروب آخرین روز نزدیک می شویم، من مانده ام و فرصت از دست رفته و یک دل تنگ برای سحرهای عاشقی
و چه غروب غم انگیزی
غروبی که آخرین انوار ماه ضیافت الهی را در پشت افق ها پنهان می کند و ماه شب عید را در پهنای آسمان نقش می زند
بغض هایم را با خرمای آخرین افطار فرو می خورم و شیرینی آن با شوری اشک هایم مخلوط می شود
با تمام وجود مزه آن را می چشم و خاطره تمام این یک ماه مانند فیلمی ممتد جلوی پرده چشمانم قرار می گیرد
چه می شود کرد، عمر است که می گذرد
باید وداع کرد
باید با 30 واحد زندگی، 30 شب رازونیاز و خلوت با خدا وداع کرد
امشب تمام فرصت های از دست رفته را باید در قنوت ها ضجه زد و تک تک ثانیه های به غفلت گذشته را یک شبه جبران کرد
امشب سجده هایمان را طولانی بر خاک می گذاریم تا شکرگذار تمام لحظات این ماه باشیم، شکر حیات داشتن و درک رمضانی دیگر
باشد که خدا این رمضان را آخرین رمضان عمرمان قرار نداده باشد و از این بنده کمترین قبول کند
“ربنا تقبل منا”

 

 

پ.ن: 22رمضان از عمر بندگی و روسیاهیم گذشت
این چند خط را از این حقیر به یادگار بپذیرید
شاید فردایی نباشد
اگر نبودم که در مهمانی دیگرى شرکت کنم
شما مرا به رسم “رفاقت” دعا کنید.

 

به قلم عقیق (مریم کنعانی هرندی)

1 2 3