دستِ بیعت

دستِ بیعت

خورشید آخرین نگاهش را به صحرا میدوزد

گرمای تابستان بر تن خسته دقایق می نشیند
صدای شن های روان و زنگ بیگاه شتران در هم آمیخته و برکه بی آب را در مانم فرو برده است
غدیر تشنه تر و بی آب تر از قبل چشم به دوردست ها دوخته
سکوت حوالی میشکند
صدای زنگ کاروان نزدیک و نزدیک تر می شود
غدیر اما، افسوس می خورد از کاروانی که باید تشنه از کنارش عبور کنند
و او هیچ نمی داند که قرار است قدوم ولایت بر زمینش نهاده شود
ناگهان صدایی در میان کاروان پیچید…
“بایستید
رفتگان را فرا خوانید و جاماندگان را دریابید که پیامی مهم دارم.”
زمزمه ها بالا گرفت و همهمه ای در میان جمع به پا شد.
پیام آور نور بالای بلندی
چشم ها سو سو کنان
و گوش ها شنواتر از همیشه
منتظر برای وقوع رخدادی بزرگ
دستان خدا در دست رسول اللّه‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ، بالا رفت.
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه»

(افراشتم دو دست که می‌خواهمت علی
این برکه شاهد است که می‌خواهمت علی
وقتی رسول دست علی را گرفته بود
لبخند می‌زد و دلش اما گرفته بود)
صدای هلهله می آید، اما حزنی غریب گلوی دقایق را می فشارد
شادباش های آمیخته با کینه و نفرت فرود آمدند و دستان نفاق در دستان ولایت جای گرفت.
عقده ها سرباز کردند و زخم ها متولد شد.
دیری نپایید که تاریخ عهدشکنی این قوم را در دل خود ثبت کرد.


زمین مالامال برکت ولایت شد
فرشتگان بر سر دو نور بال گسترانده بودند و عرشیان و فرشیان این اتفاق مبارک را تبریک می گفتند
امروز خدا ولایت علی را به جهانیان هدیه کرد.
چشمه حیات جاری شد و همه از محبت مولا سیراب شدند.
حب علی سرآغاز همه خوبی هاست…

امروز روز تلاقی دستان نبوت و امامت است
روزی که راه راست نمایان شد و دین خدا تکمیل گشت.
آینده تاریخ به دستان خدایی علی سپرده شد تا چشمه جوشان عدالت و محبتش عالم را پر کند.
دستان دو نور که بالا رفت باران رحمت الهی باریدن گرفت
خدا مهر علی را به خاک هدیه کرد و خاک زنده شد
نام علی را به گوش آب ها خواند و رودها به خروش افتاد
و یاد علی را به درختان سپرد و آنها سبز شدند.


این بهار خجسته ولایت و امامت مبارک.

 

عقیق

عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ

عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ

خورشید پرتوهای نورانی و گرمابخشش را گسترانده بود و برکه ای بی آب در دل صحرا به تلاطم درامده بود.

گویا چشم انتظار رسیدن بزرگترین کاروان حجاج بود.
کاروان به محل غدیرخم رسید و از جانب خدا وحی آمد که در این محل توقف کنید!
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس .(مائده:67)

«ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان واگر نرسانی رسالت خدای را بجا نیاورده ای; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند»
پیامبر دستور توقف داد
حاجیان خسته و نالان متعجب از امر پیامبر بودند و در دل گواهی واقعه مهمی را می دادند
گرما و بی آبی امان همه را بریده بود اما باید صبر میکردند تا بازمانگان کاروان به آنها بپیوندند
لحظات اذان ظهر نزدیک شد و ندای تکبیر مؤذن در بیابان طنین انداز شد.
اجتماع عظیمی از مسلمانان به امامت پیامبر نماز را اقامه کردند
نمازی که تابحال غدیر مانند آن را ندیده بود
پیامبر به میان جمعیت آمدند و خود را برای رقم زدن بزرگترین واقعه تاریخی آماده کردند.
چشم ها منتظر و گوش ها آماده شنیدن بود.
جهاز شتران سر به بالین هم نهاده بود و آرام منتظر قدوم مبارک پیامبر بود
ایشان بر فراز منبری از جنس جهازشتران رفتند
جمعیت یکپارچه در سکوت مطلق به سر میبرد و مشتاق شنیدن وحی رب از زبان پیامبر بود
پیامبر با صدایی رسا لب به سخن گشود و بعد از ستایش خدا و اقرار به حقانیت خدا خبر از حادثه ای تلخ داد
هان ای مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. ومن مسئولم و شما نیز مسئول هستید. در باره من چه فکر می کنید؟
یاران پیامبر گفتند: گواهی می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردی ونسبت به ما خیرخواهی ونصیحت کردی ودر این راه بسیار کوشیدی خداوند به تو پاداش نیک بدهد.

پیامبر وقتی مجددا آرامش بر جمعیت حکمفرما شد، فرمود:

آیا شما گواهی نمی دهید که جز خدا، خدایی نیست ومحمد بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت ودوزخ ومرگ حق است وروز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید وخداوند کسانی را که در خاک پنهان شده اند زنده خواهد کرد؟

یاران پیامبر گفتند: آری، آری، گواهی می دهیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داد:

من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار می گذارم; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ناشناسی پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟

فرمودند:ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دست خدا وطرف دیگرش در دست شماست. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. وثقل اصغر عترت واهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمی شوند.
هان ای مردم،برکتاب خدا وعترت من پیشی نگیرید واز آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.

در این موقع پیامبر دست علی را بالابرد طوری که تمام جمعیت نظاره گر این صحنه باشند
همه علی را به خوبی شناختند و دریافتند که مقصود از این اجتماع مربوط به علی است
با ولع گوش به ادامه سخنان پیامبر سپردند
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

هان ای مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟

یاران پیامبر پاسخ دادند:خداوند و پیامبر او بهتر می دانند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داد:

خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولی وسزاوارترم. هان ای مردم،«هر کس که من مولا و رهبر او هستم، علی هم مولا ورهبر اوست ».

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این جمله آخر را سه بار تکرار کرد و سپس ادامه داد:

پروردگارا، دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد ودشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد.خدایا، یاران علی را یاری کن ودشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا، علی را محور حق قرار ده.

سپس افزود:
لازم است حاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلع کنند.

هنوز جمعیت در بهت و شگفتی مانده بود که فرشته وحی نازل شد و بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد ونعمت خویش را بر مؤمنان به تمامه ارزانی داشت
در این لحظه، صدای تکبیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بلند شد وفرمود:
خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید واز رسالت من و ولایت علی پس از من خشنود شد.

پیامبر از جایگاه خود فرود آمدند و جمعیت دسته دسته با علی پیشوا و برادر پیامبر بیعت می کردند.
پیامبر به حضرت علی فرمود:برخیز که من تو را به پیشوایی مردم وراهنمایی آنان پس از خود برگزیدم.هر کس که من مولای او هستم، علی نیز مولای او است. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین ودوستداران واقعی علی باشید.

گفتنی‌ها همگی گفته شد آنجا اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد

 (شعر:سید حمیدرضا برقعی) 

 

✍ عقیق

چلچراغ هدایت

چلچراغ هدایت

تمام شب ماه نورانی تر از همیشه بر زمین میتابید و ستاره ها سوسوکنان میدرخشیدند

مدینه غرق تمنا بود
تمنای هدایت…
پشت دیوارهای گِلی خانه ای کوچک، پدری چشم انتظار تولد دهمین خورشید آسمان ولایت بود.
خورشیدی که انوار الهی اش از سامرّا تا شرق و غرب عالم امتداد می یابد.
ابرها متراکم شد
صاعقه ای در گرفت
باران رحمت و هدایت بر زمین بارید
هادی متولد شد.
دستان کوچکش در دستان پدر جای گرفت
دستانی که هدایتگر امت بود
مدینه مبارکت باد… مبارکت باد لحظه های سبز ولادت
به خود ببال که اینک تمام آسمان مهمان توست.

مولاجان سلام و درود خداوند بر لحظه ای که خاک مدینه قدمگاهتان شد و لحظه ای که تربت سامرا تن شریفتان را در آغوش گرفت.

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الزَّكِيَّ الرَّاشِدَ النُّورَ الثَّاقِبَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ

 

عقیق

روح الله

روح الله

سال 68 بزرگترین تشییع جنازه قرن رقم خورد
روح خدا به خدا پیوست…
و سال 98 بعد از 30سال بزرگترین تشییع جنازه قرن دوباره تکرار شد
و این بار شاگرد مکتب روح الله به خدا پیوست…
حاج قاسم به خدا پیوست…
مکتب امام و انقلاب او چه بود که به همراهش مکتب ها آمد و چنان قلوب را تسخیر کرد که گویا خون روح الله در ابدان این ملت جریان دارد و تا رسیدن به قله سعادت و ایجاد تمدن نوین اسلامی ادامه دارد.
روح امام امتداد خط مکتب هاست
مکتبی مانند مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی

میخواهی عاقبت بخیر شوی؟
مثل خمینی باش

عقیق

 

پ. ن: عکس اول تولیدی، عکس دوم کپی

ادامه »

خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانی نیست

خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانی نیست

امسال روز قدس نیستی و جای خالی‌ات بیش از هر زمانی احساس می شود.
با هر مناسبت و هر تلنگر داغ دلمان تازه می شود
انگار همین بامداد گذشته بود که کوردلان تو را از ما گرفتند.
آنها تو را شهید کردند تا صدایت را خاموش کنند
اما زهی خیال باطل…
دلاوری های تو سال هاست که در نقشه مقاومت حک شده
و اینک با شهادتت پررنگ تر شده است
امسال روز قدس همه به عشق تو این ویروس منحوس را کنار زده و فریادمان را بر سر اشغال گران و غاصبان زمان فرود می آوریم
رهبران محور مقاومت در طول زمان خرمشهرها آفریده اند، چه با جسم هایشان چه با روح بلندشان
و ما ایمان داریم که روح پرفتوحت قدس را فتح خواهد کرد و آزادی قدس خونبهایت می شود.
ما ایمان داریم که روزی پشت سر مولایمان امام زمان و ولی بر حقمان امام خامنه ای و شما در قدس نماز می خوانیم و تحقق این امر با خون شما نزدیک تر شده است.
آن زمان است که همه با رجعت شما یک صدا می گوییم
سردار بودی ببینی
قدس آزاد گشته
خون یارانت پر ثمر گشته


آری خون شما استمرار فتح خرمشهرها و لبیک به ندای مظلومان و ستمدیدگان زمان است.

مکتب سلیمانی تا ظهور ادامه دارد… 


خط خون نقطه ی پایان سلیمانی نیست
بهراسید که این اولِ بسم اللّه است
(سید حمیدرضا برقعی)

 

عقیق