زندگی به طعم چای

کاش می شد زندگی را سرکشید

مثل یک لیوان چای

با همان طعم دلخواه

در دنج ترین گوشه این عالم…

+به قلم خودم(عقیق)

مناجات شبانه

امروز هم با همه نالایقی اش از جانب من گذشت امروز هم مانند دیروزم بودم, سست و بی پا…

اما خدا همان خدای دیروز و دیروزهایم بود, همچنان مهربان و بخشنده

خدایا می دانم که حساب نالایقی ها و گناهانم را جدا می کنی و از در رحمتت به من می نگری و همیشه آغوشت برایم باز است.

من هر روز بیشتر از دیروز می فهمم که نگاه مهربانت به سوی من است.
+به قلم خودم(عقیق)

ماه تمام

ماه تمام

چشم ها مسلح به سلاح اشک, دوخته شده به طاق آسمان و حلول ماه عالم تاب را انتظار می کشند.

همه منتظر کامل شدن ماه هستند وبا اشک و آه او را صدا می زنند…

چه انتظار تلخی که ثانیه ها و ساعت ها و ماه ها و سال ها را پشت سر گذاشته و به وصل یار نرسیده, و چه انتظار شیرینی وقتی مژده میلادت را می دهند.

نمی دانیم اشک بریزیم یا شاد باشیم, بباریم از ندیدنت و غیبت طولانیت یا مبارک باد میلادت را بگوییم.

تولدت را جشن می گیریم اما بدون تو, دیگر بس است بیا و با حضور مبارکت روز میلادت را در کنارمان باش.

اما نه…!!

تو هستی

ما را میبینی

برایمان اشک می ریزی و آه می کشی

این ماییم که لایق دیدارت را نیستیم و قلب هایمان از شدت گناه یخ زده

 

چه انتظار عجیبی!!

تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی!!

 

شاعران منتظر در غم هجرانت غزل غزل سروده اند و قافیه های عاشقی هر لحظه جای خالیت را فریاد می کشند

بیا و غزل های عاشقی را هویدا کن و رخ بنما و غم هجران را به سر کن.

چشم ها هوای دیدنت را دارد و گوش ها شوق شنیدن صوت ملکوتی ات

خنده از لب ها محو شده و نرگس ها بی تو پژمرده اند.

بی تو دلتنگی ها پایانی ندارد, درمان درد بی انتهای ما ظهور توست.

چقدر در ندبه ها نفس ها به شماره افتاد

چه آدینه ها گذشت و دل ها نالیدند

چه عهدها بسته شد

اما نیامدی…

تو را قسم به بزرگیت به دل یخ زده و عهدهای شکسته و نفس های خطاکار ما نگاه نکن و چشم ها را با آمدنت روشن کن

با کورسویی از نور انتظار که در وجودمان است فریاد یابن الحسن سر می دهیم و آمدنت را به انتظار نشستن که نه, می ایستیم

در دفتر واژگان قلبم نوشتی من هستم, مرا بیاب

به صدای واژگان قلبم گوش می دهم و با آرامش نگاهت آرام می شوم

منتظر آمدنم است, منتظر آمدنش می مانم

با عشق به او

مدد از او

و توکل بر خدای او…

 

پ.ن۱:حضرت مهدی (ع)  در روز جمعه ۱۵شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری در شهر سامرا متولد شدند

پ.ن۲:اندکی صبر, فرج نزدیک است.

 

+تولیدی به قلم عقیق

+عکس تولیدی

شه با وفا

شه با وفا

 امروز تولد تو بود و من خجالت می کشیدم با دست های سر به آسمان کشیده، دعاهایم را پیشکشت کنم ای علمدار بی دست

یاد علمداریت که میفتم, چادرم را محکم تر می گیرم

و با آن علمداری می کنم، تا خاری شود بر چشم دشمن

من علمداری بی وفایم که باید از تو درس وفا بیاموزم آقای من عباس

 

+به قلم خودم(عقیق)

+به مناسبت میلاد حضرت ابوالفضل(ع)

اصلا حسین جنس عشقش فرق می کند

اصلا حسین جنس عشقش فرق می کند

بهار شگفتی در راه است  و مژده تولدی دوباره را می دهد, تولد گلی که جهانیان سجده می کنند بر قدم گاهش

غنچه ای شکفته از خانه علی تمام عالم را عطر افشان کرد و عطر حضورش از تمام پنجره های بسته عبور کرد و دیوارهای سنگی را شکست

باد و خورشید و فلک همه محسور نام تواند,و حتی “آب” هم با نام تو از دل آسمان می بارد, و از رسالتش سر خجلت به گریبان فرو می برد

امروز گلی در خانه علی شکفت به نام “حسین”

به چه نام زیبایی, نامی گلچین شده از طرف خدا و فرستاده شده به دست پیام آور وحی.

خورشید دو بار متولد شد, یک بار در خانه فاطمه و دیگر بار بر سر نیزه…

آه از دمی که خنجرهای کین بر بالینت سر برآورد و سر مبارکت بر نیزه رفت,و چه خوش درخشیدی بالای نی…

گویا تو متولد شدی که نور بیافرینی, تولدت آغازی از نور بود که انسان شد, و با شهادتت انسانی که تبدیل به نور شد, نوری که تا قیام قیامت در جهان می درخشد و مظلومیت و عدالتت را فریاد می زند و سرخی خونت را به رخ آسمانیان و زمینیان می کشد.

اکنون نام و یاد تو در رگ هایمان جاریست و همه جا تکرار می شوی

رمز عبور عبادت ها نام توست وقتی سجاده باز می کنیم و سر بر خاکت می نهیم

تو همانی که تمام قد در قلب ما ایستاده ای و دلبری می کنی

یا حسین

تو را با نواهای زیارت عاشورا نفس می کشم و سلام میدهم

“اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائكَ عَلَیْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ”

و هر دم با خودم نجوا می کنم

“در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفت‏وگوی تو خیزم به جست‏وجوی تو باشم”

 

+به قلم خودم(عقیق)

+شعر از جناب سعدی

+میلاد امام حسین(ع) مبارک باد