هوای حرم

هوای حرم

دلم از آن چشم های تار می خواهد روبروی گنبد طلا
از آن نگاه هایی که اشک سد راهش شده و نمی گذارد دلبرش را خوب تماشا کند
امشب بدجور هوایی ات شده ام یا حسین…
چشمانم را میبندم
آخرین شب جمعه ماه رمضان
در بین الحرمین ایستاده ام
زمزمه میکنم…
السلام علی الحسین
و علی علی ابن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین


شب جمعست
هوایت نکنم میمیرم…


عقیق

ادامه »

روایت فتح

روایت فتح

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

#پلاک ??

#روایت_فتح ?

[می دانی به کجا می روم، به #فکه؛ همانجایی که رزمندگان ما با چشم خود، تحویل نفوس #شهدا توسط فرشتگان را مشاهده می کردند]
آری به فکه می روم، همانجا که راوی روایت فتح آسمانی شد و با خون پاکش اخرین روایت را فتح کرد.

[زندگی زیباست اما #شهادت از آن زیبا تر است]
ای #شهید تو چه زیبا شهادتت را زندگی کردی

[ای شقایق های آتش گرفته ، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد ،آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟]
آن روز فرا رسید.
20فروردین 72، فکه
سرزمین خاکیان و افلاکیان
و پایی که جا ماند. لبخندی که بر لب نقش بست.
تو در آن لحظه چه دیدی؟
بلبلان را در سرودن شهادتت؟
یا سرور و مولایت را بر بالین دیدی که اینچنین غنچه لبخندت شکفته شد.
همان آقایی که در رثایش گفتی
[عالم همه درطواف عشق است و دایره دار این طواف #حسین (ع)است.]

تو رفتی و با شهادتت به #اهل_قلم آموختی که [هنرمند رویی به عالم غیب دارد و رویی به عالم شهادت.
هنرمند از آسمانیان می گیرد و بر زمینیان می بخشد. پس سینه اش باید قابلیت نزول ملائکه ای را داشته باشد که واسطۀ الهام هستند.سینه تنگ کور دلان کجا و آسمان بی کران کجا؟]

[خوشا آنانکه مردانه مرده اند و تو ای عزیز می دانی تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند. یاد شهدایمان بخیر ، یاد شهدایمان بخیر ، یاد شهدایمان بخیر.]

 

? #روز_نگار

سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم
?#سید_مرتضی_آوینی?

? کنعانی هرندی…(عقیق) 

پ. ن: عکس نوشته تولیدی (عقیق) 

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

نگین خاتم

امروز تمام کوه ها به نظاره نشسته اند.

نظاره گر کوهی سر به فلک کشیده و قد کمان
امروز حرا، لحظه های شکوهمندی را به تماشا نشسته است.
نوری در دل کوه می درخشد!
نوری میان تاریکی های جهل و ظلم
نفس های زمان در سینه حرا حبس شده
در و دیوار می لرزد

صدایی ملکوتی سکوت را می شکند
« اقرأ »

محمد اما قلبش آرام است نه مانند همیشه
گویا  کتاب وحی به یکباره درون قلبش نازل می شود.
هنوز مبهوت این صداست!
« من خواندن نمیدانم! »
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

دوباره صدایی به گوش میرسد
« اِقْرَأ بِاسْمِ رَبِکَ الّذی خَلَق »

هلهله ای در آسمان و زمین می پیچد
تمام افلاکیان خیره به یک نور مانده اند
اکنون کلمات از قلب محمد بر زبانش جاری می شود و معبودش را صدا می زند.
چشمانش آیینه تمام نمای کتاب خدا می شود.

اقرأ یا محمد
بخوان پروردگارت را
بخوان که اینک تو برگزیده شدی
تمام آسمانیان به سجده افتاده اند و نوای « اَشهدُ اَنَّ مُحمدا رسول اللّه » سر می دهند.
پیامبران به زمین آمده اند تا شاهد این اتفاق مبارک باشند و به خاتم پیغمبران تبریک بگویند

محمد برمیخیزد و با قدم هایی استوار رسالتش را به رخ زمین می کشد
زمینی که اکنون رحمة للعالمین بر آن پانهاده
زمینی که پراز ظلم و ستم است
از حرا پایین می آید و به سمت مکه رهسپار می شود
اما او تنها نیست
در مسیرش بلندترین فواره ها به استقبالش آمده اند
پرده سفیدرنگ آسمان بر سر #نگین_خاتم سایه افکنده و قدم به قدم با او رهسپار است.
خورشید اما، دیگر او از گرمای حیات بخش محمد جان می گیرد و به نور بی کرانش غبطه می خورد.
آری او قدم در جاده رسالت می نهد
می رود تا ظلمت حجاز را به نور تبدیل کند
برچیند بساط خرافه و خدایان سنگی را
او می رود تا دیگر صدای هیچ دختری در زیر خاک خاموش نشود
او می رود تا کرامت زن را زنده کند
می رود تا پیام خدا را به گوش جهانیان برساند و نبوتش را در دل تاریخ جاری کند.


✨ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسَالاَتِكَ‏

خدايا درود فرست بر #محمد (ص) زيرا او بار سنگين #رسالت را به دوش جان گرفت و به خلق تبليغ كرد. ✨


اگرچه با قلمی که شکسته بنویسم
به یمن این شب و روز خجسته بنویسم

? به قلم خودم(عقیق) 

#عید_مبعث_مبارك
#عید_مبعث

???????

کلام بزرگان

کلام بزرگان

✅ توصیه مهم آیت الله ناصری(مدظله العالی)

ایشان در چنین شرایطی سفارش کرده اند هر روز زیارت عاشورا بخوانیم تا ان شاالله از این خطرات حفظ شویم. برای یکدیگر دعا کنیم.

(به نقل یکی از نزدیکان بیت آیت الله ناصری)

 

+ تولیدی خودم(عقیق) 

کشتی پهلو گرفته

کشتی پهلو گرفته

«دخترم مشتاق دیدار تو هستم. نزد من بشتاب. فاطمه تو امشب مهمان من هستی…» 

از خواب پرید و خیره به یکجا ماند. چشمانش را سخت بست و سخنان پدر در خوابش را تحلیل کرد. به یاد آن حرف پدر افتاد که گفت آنکس که مرا در خواب بیند گویی در بیداری دیده است. دلش گواهی خبر تازه ای می داد دست بر کمر از جا بلند شد و با اندک توانی که برایش مانده بود کارهای منزل را انجام داد. علی که به خانه آمد از اینکه فاطمه بستر بیماری راترک کرده و به امور خانه پرداخته نگران و حالش را جویا شد. فاطمه دردناک لبخندی زد و گفت امروز روز اخر زندگی من است و از امروز گرد یتیمی بر چهره فرزندان مینشیند. علی چشم های اندوهناکش را به فاطمه دوخت و او آنچه در خواب دیده بود را برای علی بازگو کرد. روز سختی درحال سپری شدن بود فاطمه به تکاپو افتاده بود و رازهایی که در سینه داشت را با همسرش درمیان می گذاشت در اخر وقتی از چشمان هر دو اشک جاری شده بود فاطمه به سختی نفسش را از میان قفسه سینه ورم کرده اش بیرون داد و گفت:  «علی جان مرا شبانگاه دفن کن دوست ندارم هیچ یک از کسانی که به من ستم کردند در تشییع جنازه ام حاضر شوند و بر من نماز بخوانند. بدنم را از زیر لباس غسل بده و محل قبرم را پوشیده نگهدار.» این اخرین سخنانی بود که فاطمه با ولی و شریک زندگی اش می گفت لحظه احتضار فرا رسید همه فرزندان چشم به مادر دوخته بودند و این غم بزرگ در چهره شان نمایان بود. و اما حسن… دست بر صورت گرفته بود و گریه می کرد، شاید به یاد آن لحظه سیلی خوردن مادر در کوچه… وای از کوچه… فضا سنگین بود و گویا همه عرشیان به شیون و عزا درامده بودند روح پیامبر هم لحظه به لحظه در انتظار به آغوش کشیدن دختر مطهرش فاطمه چشمانش را گشود و گویا کسی را دیده است، به سختی کمی صاف نشست «سلام بر جبرئیل و رسول خدا. پدر را دید که به او می گوید دخترم نزد من بیا آنچه در پیش داری برایت بهتر است.» فاطمه برای پرواز به ملکوت آماده شده بود سنگین پلک بست و باز کرد:  «سلام بر تو ای گیرنده روح آدمیان. در ستاندن روحم شتاب کن و آن را به سختی نگیر.» آنگاه چشمان خود را بست و روح بزرگش به آسمان رفت. اهل خانه همگی اشک می ریختند و مردم دسته دسته به سمت خانه علی می آمدند و منتظر بودند تا بر بدن مطهر حضرت نماز بخوانند. اما علی باید به وصیت همسرش عمل می کرد. تشییع به تاخیر افتاد و مردم پراکنده شدند. باآرام شدن هیاهو آنگاه که مردم در خواب به سر می بردند علی  طبق وصیت فاطمه عمل کرد و او را شبانه دفن کرد. علی بدن فاطمه را در قبر نهاد «ای زمین امانتم را به تو سپردم. این پیکر پاک دختر رسول خدا است.» چهره علی را غم گرفته بود و تاب و توان نداشت. دوری فاطمه برایش سخت بود علی از نقشه شوم دشمن خبر داشت زیرا هفت صورت قبر در بقیع ایجاد کرد تا هرگز قبر فاطمه اش برای کسی ظاهر نشود. و این شد که مادرمان زهرای مرضیه اولین شهید گمنام شد.

????

“السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَهُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ”

 

(به قلم عقیق(مریم کنعانی هرندی+