موضوع: "آخرین سحر ماه رمضان"
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ
دوشنبه 00/04/14
روز قلم✏️
بر وبلاگ نویسانِ کپی ممنوع?
مبارک.
اهلِ دل متوجه میشن من چی میگم.
+پ. ن١: قلم ها اگر در دنیا برای خدا و برای خلق خدا به کار بیفتد مسلسل ها کنار می رود و اگر برای خدا و خلق خدا نباشد مسلسل ساز میشود.(امام خمینی رحمةالله علیه)
+پ. ن٢: ۱۴تیر روز قلم بر صاحبان قلم و اندیشه مبارک.
✍️ عقیق ( بجز پی نوشت ها)
روایت فتح
چهارشنبه 99/01/20
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
#پلاک ??
#روایت_فتح ?
[می دانی به کجا می روم، به #فکه؛ همانجایی که رزمندگان ما با چشم خود، تحویل نفوس #شهدا توسط فرشتگان را مشاهده می کردند]
آری به فکه می روم، همانجا که راوی روایت فتح آسمانی شد و با خون پاکش اخرین روایت را فتح کرد.
[زندگی زیباست اما #شهادت از آن زیبا تر است]
ای #شهید تو چه زیبا شهادتت را زندگی کردی
[ای شقایق های آتش گرفته ، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد ،آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟]
آن روز فرا رسید.
20فروردین 72، فکه
سرزمین خاکیان و افلاکیان
و پایی که جا ماند. لبخندی که بر لب نقش بست.
تو در آن لحظه چه دیدی؟
بلبلان را در سرودن شهادتت؟
یا سرور و مولایت را بر بالین دیدی که اینچنین غنچه لبخندت شکفته شد.
همان آقایی که در رثایش گفتی
[عالم همه درطواف عشق است و دایره دار این طواف #حسین (ع)است.]
تو رفتی و با شهادتت به #اهل_قلم آموختی که [هنرمند رویی به عالم غیب دارد و رویی به عالم شهادت.
هنرمند از آسمانیان می گیرد و بر زمینیان می بخشد. پس سینه اش باید قابلیت نزول ملائکه ای را داشته باشد که واسطۀ الهام هستند.سینه تنگ کور دلان کجا و آسمان بی کران کجا؟]
[خوشا آنانکه مردانه مرده اند و تو ای عزیز می دانی تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند. یاد شهدایمان بخیر ، یاد شهدایمان بخیر ، یاد شهدایمان بخیر.]
? #روز_نگار
سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم
?#سید_مرتضی_آوینی?
? کنعانی هرندی…(عقیق)
پ. ن: عکس نوشته تولیدی (عقیق)
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
نگین خاتم
یکشنبه 99/01/03
امروز تمام کوه ها به نظاره نشسته اند.
نظاره گر کوهی سر به فلک کشیده و قد کمان
امروز حرا، لحظه های شکوهمندی را به تماشا نشسته است.
نوری در دل کوه می درخشد!
نوری میان تاریکی های جهل و ظلم
نفس های زمان در سینه حرا حبس شده
در و دیوار می لرزد
صدایی ملکوتی سکوت را می شکند
« اقرأ »
محمد اما قلبش آرام است نه مانند همیشه
گویا کتاب وحی به یکباره درون قلبش نازل می شود.
هنوز مبهوت این صداست!
« من خواندن نمیدانم! »
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
دوباره صدایی به گوش میرسد
« اِقْرَأ بِاسْمِ رَبِکَ الّذی خَلَق »
هلهله ای در آسمان و زمین می پیچد
تمام افلاکیان خیره به یک نور مانده اند
اکنون کلمات از قلب محمد بر زبانش جاری می شود و معبودش را صدا می زند.
چشمانش آیینه تمام نمای کتاب خدا می شود.
اقرأ یا محمد
بخوان پروردگارت را
بخوان که اینک تو برگزیده شدی
تمام آسمانیان به سجده افتاده اند و نوای « اَشهدُ اَنَّ مُحمدا رسول اللّه » سر می دهند.
پیامبران به زمین آمده اند تا شاهد این اتفاق مبارک باشند و به خاتم پیغمبران تبریک بگویند
محمد برمیخیزد و با قدم هایی استوار رسالتش را به رخ زمین می کشد
زمینی که اکنون رحمة للعالمین بر آن پانهاده
زمینی که پراز ظلم و ستم است
از حرا پایین می آید و به سمت مکه رهسپار می شود
اما او تنها نیست
در مسیرش بلندترین فواره ها به استقبالش آمده اند
پرده سفیدرنگ آسمان بر سر #نگین_خاتم سایه افکنده و قدم به قدم با او رهسپار است.
خورشید اما، دیگر او از گرمای حیات بخش محمد جان می گیرد و به نور بی کرانش غبطه می خورد.
آری او قدم در جاده رسالت می نهد
می رود تا ظلمت حجاز را به نور تبدیل کند
برچیند بساط خرافه و خدایان سنگی را
او می رود تا دیگر صدای هیچ دختری در زیر خاک خاموش نشود
او می رود تا کرامت زن را زنده کند
می رود تا پیام خدا را به گوش جهانیان برساند و نبوتش را در دل تاریخ جاری کند.
✨ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسَالاَتِكَ
خدايا درود فرست بر #محمد (ص) زيرا او بار سنگين #رسالت را به دوش جان گرفت و به خلق تبليغ كرد. ✨
اگرچه با قلمی که شکسته بنویسم
به یمن این شب و روز خجسته بنویسم
? به قلم خودم(عقیق)
#عید_مبعث_مبارك
#عید_مبعث
???????
همنشین ماه من
سه شنبه 98/03/14
(وَ قَدْ أَقَامَ فِينَا هَذَا الشَّهْرُ مُقَامَ حَمْدٍ، وَ صَحِبَنَا صُحْبَةَ مَبْرُورٍ، وَ أَرْبَحَنَا أَفْضَلَ أَرْبَاحِ الْعَالَمِينَ، ثُمَّ قَدْ فَارَقَنَا عِنْدَ تَمَامِ وَقْتِهِ، وَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ، وَ وَفَاءِ عَدَدِهِ.
فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا، وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا، وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ، وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِيَّةُ، وَ الْحَقُّ الْمَقْضِيُّ، فَنَحْنُ قَائِلُونَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ، وَ يَا عِيدَ أَوْلِيَائِهِ.)
از دیشب زمزمه هایی به گوش می رسد که همسایه عزیزمان عزم سفر کرده و می خواهد ما را ترک کند.
همه ناراحتند و با چشم گریان چشم به در خانه او دوخته اند. آخر در تمام ماه های عمرمان همسایه به این ماهی و عزیزی نداشته ایم, اکنون که می خواهد برود برایمان سخت است. پیش خودمان می گوییم کاش بیشتر قدرش را می دانستیم کاش با او مهربان تر بودیم.
به تمام لحظه هایی فکر می کنیم که به شایستگی در کنار ما زیست و به نیکی همنشین ما شد.
کم کم به لحظه وداع نزدیک می شویم
دیگر روزهای در کنار او بودن تمام شده و باید از ما جدا شود
او با آغوش گشوده به استقبال ما می آید ولی ما با تمام وجود اشک می ریزیم و از او طلب عفو می کنیم
رفتنش دچار اندوه و وحشتمان می کند و دوریش برای ما سخت است.
(السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَكْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ يَا خَيْرَ شَهْرٍ فِي الْأَيَّامِ وَ السَّاعَاتِ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ قَرِينٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً، وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ أَلِيفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ، وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِياً فَمَضَّ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِيهِ الْقُلُوبُ، وَ قَلَّتْ فِيهِ الذُّنُوبُ.)
اعتراف می کنیم که بهترین روزها و ساعاتمان در کنار او سپری شد
تو برای ما همدمی بودی که با آمدنت به دل هایمان آرامش دادی و شادمان کردی و اکنون می خواهی ما را تنها بگذاری و درد فراغ را به دردهایمان اضافه کنی
تو همسایه ای بودی که در مجاورت تو دل ها نرم بود و اثری از گناه نبود
راه و رسم خوب زندگی کردن و نیکی کردن را به ما آموختی و در مقابله با شیطان یاریمان کردی و از آتش دوزخ رهایی دادی
یادمان می آید آن روزهایی که عیب های ما را دیدی اما بر آن پرده پوشاندی و آبرویمان را حفظ کردی
دشمنانت تحمل حضور تو را نداشتند, اما در دل ما شکوهی داشتی به عظمت کوه های سر به فلک کشیده
هیچکس با تو یارای رقابت نداشت و در مقابلت ضعیف بود
ما در کنار تو سالم بودیم و از هر گزند به دور
همنشینی با تو برای ما پسندیده و با برکت بود و در زلال معرفتت گناهانمان را شستشو می دادیم
قدوم تو برایمان مبارک بود و با آمدنت سرشار از خوبی ها شدیم
اینک تو بگو چگونه با تو وداع کنیم؟ چگونه این درد فراغ را تاب بیاوریم؟
خداحافظ ای همنشین ما, ای رمضان خداحافظ ای ماهی که شب قدرت بهتر از هزار ماه است و ما قدر ندانستیم خداحافظی سخت است وقتی دلبسته ات شده ایم و حال که از میان ما می روی باز هم آرزوی آمدنت را می کنیم خداحافظ ای ماه خوبی ها, ماه رمضان
+به قلم خودم (مریم کنعانی هرندی)
+دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه, فرازهای 22 تا 42 (دعای امام سجاد ع در بدرود با ماه مبارک رمضان)
رستگاران
یکشنبه 98/03/05
نوری در دل کوچه سرد و تاریک عبور می کردوارد مسجد شد
محراب غرق در آرامش ربنایش شد
ناگهان زمین لرزید
دشمن با شمشیر زهرآلود غرش کرد
فرق ماه دو نیم شد
مسجد بوی خون گرفت
علی همچنان آرام ندای “فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة” سر می داد
ولی دشمن ترسان پا به فرار گذاشت
همچون زهرا با قدی خمیده و سری بشکافته وارد خانه شد
فریاد دختران به آسمان برخواست.
خانه دیگر فروغ نداشت
علی در انتظار پیوستن به معشوقش بود.
************************
امروز کوفه تیره و تار شده و گرد یتیمی بر چهره اش نشسته است
دیگر خورشید نای تابیدن ندارد و پشت ابرها پنهان شده
شمشیرها خجالت زده در غلاف ها جا گرفته و دیگر فرقی را نمی شکافد!
محراب مساجد همه گریانند و با اذان حقانیت و مظلومیت علی را فریاد می زنند.
امروز از حنجره ها فقط یک صدا شنیده می شود “قُتِلَ امیرالمؤمنین”
در خانه علی غوغاست
فرزندان علی بر بالین پدر
غم از چهره هایشان می بارد
زینب بر بالین پدر
او نمیدانست این مقدمه ایست برای نشستن بر بالین بی سر برادر
همه می گریستند اما علی وصیت می کرد و آخرین سخنان گهربارش را به زبان جاری می کرد
ناگهان زمین و زمان به لرزه درامد
عرشیان به زمین فرود آمدند
همه جا پر از ترس و واهمه شد
چشم های علی بسته شد
صدای گریه ها شدت گرفت, ملکوتیان همه نوحه سر دادند
جبرییل ندا داد
به راستی که چراغ هدایت خاموش شد
علی به دست اشقیاترین انسان ها به شهادت رسید…
روح مولا پر کشید
او دیگر تنها نبود
رفت تا با پیامبر و زهرایش همنشین شود.
خداحافظ ای یار بی یاوران
خداحافظ ای کرسی هدایت
خداحافظ ای عادل ترین عدالتگران
+به قلم عقیق(مریم کنعانی هرندی)