رستگاران
نوری در دل کوچه سرد و تاریک عبور می کردوارد مسجد شد
محراب غرق در آرامش ربنایش شد
ناگهان زمین لرزید
دشمن با شمشیر زهرآلود غرش کرد
فرق ماه دو نیم شد
مسجد بوی خون گرفت
علی همچنان آرام ندای “فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة” سر می داد
ولی دشمن ترسان پا به فرار گذاشت
همچون زهرا با قدی خمیده و سری بشکافته وارد خانه شد
فریاد دختران به آسمان برخواست.
خانه دیگر فروغ نداشت
علی در انتظار پیوستن به معشوقش بود.
************************
امروز کوفه تیره و تار شده و گرد یتیمی بر چهره اش نشسته است
دیگر خورشید نای تابیدن ندارد و پشت ابرها پنهان شده
شمشیرها خجالت زده در غلاف ها جا گرفته و دیگر فرقی را نمی شکافد!
محراب مساجد همه گریانند و با اذان حقانیت و مظلومیت علی را فریاد می زنند.
امروز از حنجره ها فقط یک صدا شنیده می شود “قُتِلَ امیرالمؤمنین”
در خانه علی غوغاست
فرزندان علی بر بالین پدر
غم از چهره هایشان می بارد
زینب بر بالین پدر
او نمیدانست این مقدمه ایست برای نشستن بر بالین بی سر برادر
همه می گریستند اما علی وصیت می کرد و آخرین سخنان گهربارش را به زبان جاری می کرد
ناگهان زمین و زمان به لرزه درامد
عرشیان به زمین فرود آمدند
همه جا پر از ترس و واهمه شد
چشم های علی بسته شد
صدای گریه ها شدت گرفت, ملکوتیان همه نوحه سر دادند
جبرییل ندا داد
به راستی که چراغ هدایت خاموش شد
علی به دست اشقیاترین انسان ها به شهادت رسید…
روح مولا پر کشید
او دیگر تنها نبود
رفت تا با پیامبر و زهرایش همنشین شود.
خداحافظ ای یار بی یاوران
خداحافظ ای کرسی هدایت
خداحافظ ای عادل ترین عدالتگران
+به قلم عقیق(مریم کنعانی هرندی)
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عقیق در 1398/03/05 ساعت 11:51:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |