سنُصلی فی القُدس

سنُصلی فی القُدس

دیگر باید بیدار شد و بیداری را فریاد زد
دیگر بس است استکبار و ظلم و خونریزی
باید فریاد زد صدای مردم فلسطین را در گوش عالم تا خواب غاصبان آشفته شود و مسخ شوند در درون خود
از خروش جوانان فلسطینی، استکبار به وحشت می افتد و با مشت های درهم گره کرده کاخ ظلمانی صهیونیست فرو می ریزد
باید انقلاب کرد، انقلابی با سلاح سنگ تا شکسته شود سکوت سازمان ملل و خورد شود دندان روباه صفتان خونریز
نفس قدسیان در جان های راهیان قدس در حرکت است و شوری تازه به این جمعیت همیشه در صحنه می دهد.
حماسه روز قدس التیامی است بر زخم ملت فلسطین
زخمی کهنه که از آن خون تازه می چکد
خون مردان و زنان و کودکان مظلوم اما محکم و استوار
انگار دیواری کوتاه تر از دیوار این دیار نیافتند تا آوارگی و بی منزلیشان را در آنجا به رخ جهانیان بکشند
و اما تو، استوار بمان
و بیرون کن این رژیم اضافی و خار و زبون را
این خاک متعلق به توست
بیرون کن حیوان هایی که فقط در کالبد انسانند و بویی از انسانیت نبرده اند
برخیزید که دست خدا بالای دست شماست
برخیزید و فلسطین را بر نقشه دنیا ترسیم کنید تا نسیم ابراهیمی و مسیحایی در همه عالم بوزد و کوچه هایمان قدمگاه موسی و پیامبران شود و پرچم آن به دست آخرین منجی بشریت بر فراز قدس افراشته شود
آخر حماسه تو متن تمام کتاب ها می شود
روز جمعه همه می آییم و مظلومیتت را بر سر تمام ظالمان جهان فریاد می زنیم
به صحنه می آییم تا باطل بیداری و نفرتمان را نظاره گر باشد و همه بدانند که تو تنها نیستی
ما می آییم تا درد زخم هایت بر پیکرمان بنشیند و ناآرام و سر به آسمان خروش کنیم
جمعه روز من است، روز قدس، روز اسلام
روزی که قلب منتظران در انتظار ظهور منجی می تپد.
قدس منتظر گام های بلند ما و مشت های در هم گره کرده و فریاد ظلم ستیزی است
همه می آییم تا یاریت کنیم
می آییم و شعار “سنُصلی فی القُدس” سر می دهیم تا دشمن بفهمد که ما “در قدس نماز می خوانیم”.
ما بر سر حرف خود خواهیم ماند
تا کور شود هر آنکه نتواند دید

 

#به_قلم_عقیق (مریم کنعانی هرندی)           ” اللهم عجل لویک الفرج “

پهلوانان نمی میرند

خرداد به نیمه رسیده است و رنگی از غم به خود گرفته وچشم انتظار حادثه ای بزرگ است

تمام ملت با چشمی گریان لب به دعا گشوده و زمزمه کنان ” امن یجیب ” می خوانند
نفس ها در سینه حبس شده
و چشم ها به روح خدا دوخته شده است
همه به تکاپو افتاده اند
اما این بار عابد بال های خود را گسترانده و آماده پرواز به سوی معبود است
گویا بدجور دلتنگ آغوش یار است
و در دل می گوید: سال ها می گذرد حادثه ها می آید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
آن قلب دیگر نای تپیدن ندارد
و خط های صاف دستگاه که هوش و حواس را از سر حاضران می برد
و صدای فریادها و اشک ها
و دست هایی که بر سر می زدنند
و مانند فرزند پدر از دست داده شیون و زاری می کردند
و اما آن روح بزرگ با آرامش خاطر و در کمال اطمینان چشم به روی این دنیای ظلمانی بست و یاران را از غم هجران خود لبریز کرد
غمی که بیشتر بر چهره سید احمد، فرزند انقلاب نشسته بود
و صورتی پر از اشک که بر صورت پدر می گذاشت و با چشمان خود نظاره گر عروج آن روح خدا بود.
روز 14خرداد طوفانی از غم و اندوه بر مردم فرود آمد و چشم ملت ایران در این مصیبت بزرگ گریست و خون شد
امام خمینی(ره) همچون خورشیدی بود که بر آسمان دنیا تابید و نور وجودش را همه جا فرا گرفت
با روح الهی اش به این انقلاب روح تازه ای داد
انقلابی که با نفس امام و از دل این ملت جوشید
خورشید تابان سرانجام غروب کرد و آسمان دل ها از غمش تاریک شد
اما یادش در دل ها ماند و تا نفس در سینه این ملت است یادش باقی خواهد ماند
قد سنم به این خاطرات نمی رسد
و 6سال بعد از روز واقعه و در ماه خرداد پا به دنیا می گذارم، اما با تمام وجود این داغ بزرگ را حس می کنم و خوشحالم که روح انقلابی که با نفس امام و اراده خدا انجام شد در جان هایمان جاریست.
در بیست و نهمین سالگرد ارتحال ملکوتیتان دلتنگی بر قلب هایمان چنگ می زند و نامتان را فریاد می زند
اما من می دانم که پهلوانان نمی میرند
و شما پهلوان دل های انقلابی ما خواهید ماند.

 

به_قلم_عقیق (مریم کنعانی هرندی)

التماس دعا

 

ادامه »

پروازی در اوج کلام

پروازی در اوج کلام

 قلم در دست گرفته ام
و چشم دوخته ام به نوشته های کتاب
اما نگاهم به دوردست های اندیشه ام گره خورده
جسمم در اینجا مانده و روحم در آنجا گم شده
مطالب کتاب کلام اسلامی هم حریف پیدا کردن این روح سرکش نیست و نمی تواند آن را سر جای جسمش بنشاند
و استاد هم…
مانده ام که چه عاقبتی خواهم داشت با این وضع تضییع حق الناس و…
بیچاره جسم نحیفم که اینقدر ساکت و آرام سر به کتاب مانده و معلوم نیست یار بی وفایش کجا سرگردان است
بلاخره با صدای فردی بیگانه از فکر بیرون آمدم
این ماشین L90 پیش فضای سبز از هرکس هست بیاد برداره می خوان درختو قطع کنن!!!
صدایش را داشتیم اما تصویر نه…
و تمام دوستان مات و مبهوت به یکدیگر نگاه می کردند که استاد فرمودند الان میام!!!
اینجا بود که به قدرت یک صدای غیرقابل پیش بینی در خارج شدن از افکار پی بردم
و الان روح سرکشم سرجای جسمش نشسته و چشم دوخته به سخنان گهربار استاد!! 

 

#به_قلم_عقیق (مریم کنعانی هرندی)

(تاریخ واقعه: چهارشنبه14رمضان1439قمری  ساعت 9:30صبح)

ماه شب چهارده متولد شد

ماه شب چهارده متولد شد

ماه مهمانی خدا به نیمه رسیده است و سفره  جود و کرم الهی بر فراز آسمان و زمین گسترانده شده و فرشتگان ندای اهل ایمان را به عرش می برند…

امشب تمام کائنات و مخلوقات غرق در  شعف اند
و لطف و سخاوت از آسمان به روی سر اهل زمین می بارد.
ستاره ها درخشان تر شده است
و ماه تلألؤ نورش را بر خانه علی و فاطمه بیشتر کرده است.
گویی قرار است ماه آسمانی دیگری در آسمان زندگی خاندان وحی متولد شود…
سپیده دم در رکاب آمدنش لحظه شماری می کند
پنجره آسمان گشوده می شود و صدای سبزش در فضا پراکنده می شود
دومین ستاره آسمان ولایت متولد می شود
و ناگهان تمام عرشیان و فرشیان هلهله می کنند
و نور خدا را از آسمان تا زمین بدرقه می کنند
و قدمگاهش به خانه عصمت و طهارت را گل باران می کنند
جان علی و فاطمه صفایی دیگر می گیرد
و غرق در جمال اولین ودیعه الهی خود می شوند
پیامبر بخاطر قدوم مبارکش شکرگذار خداوند شده و نام زیبایش را از پر فرشته وحی میگیرد
و آن را با اذان و اقامه در گوشش می نوازد
“حسن”
به راستی که احسن الخالقین است…

سلام بر تو ای شاهد غم های کوچه
سلام بر تو ای یار روزهای تنهایی علی
سلام بر تو ای امام غربت و بی یاوری
سلام بر تو ای برادر عطشان کربلا
سلام بر تو ای برادر زینب
سلام بر تو که ای سفره سخاوت و کرم
سلامم را پذیرا باش و دستم را بگیر
مرغ دلم به سوی قبر بی شمع و چراغتان پرواز کرده است
در این سیاهی غم راه نشانش بدهید که روشنای این مسیر نور وجود شماست

به امید روزی که قدم در بین الحرمین های بقیع بگذاریم و نماز جماعتی باشکوه به امامت حضرت ولی عصر در آنجا بخوانیم.

 

 التماس دعا

#به_قلم_عقیق

 

آرام جان

آرام جان

گاهی دلم میگیرد، دل گرفتنی از جنس شهدا.

از قبل محرم که عکسش را روی کاور گوشی ام گذاشته ام هنوز برنداشته ام، دلم نمی آید دل بکنم از چشمان نافذش.

چشمم می افتد به نوشته عکس و بغض میکنم و چشم تر میکنم تا شاید مرهمی شود بر دل پر دردم

 ” امسال روضه سر و خنجر قیامت است        از هفته های دور محرم شروع شد “

یادم هست که اوایل شهادتش، تا دلگیر از زخم های اطرافیان می شدم با او حرف می زدم و دلم یکباره آرام می گرفت. اکسیر آرامش است برای خودش.

می ترسم از دست گله و شکایت و اشک هایم خسته شود

می ترسم دیگر خریدار دل دیوانه ام نباشد.

امشب هم از آن شب هائیست که قلم بر دست گرفته ام و دلتنگی هایم را فریاد می زنم.

به کدام سو پناه برم؟

به مقابلم نگاه کنم، عکسش بر روی آینه اتاق خودنمایی می کند

به صفحه گوشی نگاه کنم، با چشمانش دل و جانم را تسخیر می کند!

هر جا بنگرم عکس و نام و یادش را خواهم یافت، انگار گره خورده ام به او

مگر می تواند مهمان ناخوانده هر شبش را به سر سفره کرمش راه ندهد؟

ای شهید، یادت باشد ما قول و قرارها با هم بسته ایم، باشد که دست شفاعت مولا و شما در روز محشر دستگیرمان باشد.

” اللهم ارزقنا شهادة “

#دلنوشته_به_قلم_خودم

#به_یاد_شهید_محسن_حججی